تاریخ افغانستانْ تاریخی ستمها به زنان این کشور است؛ در هر دورهی تاریخی خبر از به بند کشیدن زنان این سرزمین است؛ زنان این کشور بنام دین و مذهب، بنام فرهنگ، بنام سیاست، بنام غیرت، بنام ننگ و ناموس، بنام شرف و عزت، بنام رسم و سنت قبلهیی و منطقوی، بنام سیاسر، بنام جهاد و بنام صدها موارد دیگر در طول تاریخ قربانی شدند و مثل «کبوتران در قفس» در بند کشیده شدند.
زنان افغانستان در طول تاریخ نخستین قشر بودند که ستم دیدند. در تاریخ این کشور؛ «ستم بر زنان رایج ترین نوع ستم است که عملا در تمامی دورهها تجربه شده وجود داشت»، «ستم بر زنان ریشه دارترین نوع ستم است زیرا محو آن از دیگر انواع ستم دشوارتر است و نمی توان آن را با انجام دیگر تغییرات اجتماعی مثلا با محو جامعه طبقاتی از میان برداشت»، «ستم بر زنان از هر دو جنبه کیفیت و کمییت بیشترین آسیب را به قربانیان خود وارد می سازد هرچند که در بسیاری مواقع شاید به علت تعصب های جنسی نه ستمگر و نه ستمدیده این آسیب را تشخیص ندهند»، «ستم بر زنان الگویی برای شناخت مفهوم سایر انواع ستم میباشد.»
هر انسان برحسب اینکه بر کدام جنبههای ستمدیدگی زنان تأکید داشته باشد ممکن است به یکی از چندین موضوع هنر، معنویت، تغذیه، زیست بوم، تولید مثل و مادری، جنسیت و میل جنسی و غیره توجه نشان دهد.
مریم، در یک خانه فقیرانه در یکی از مناطق این کشور زندگی نسبتاَ آرام و خوب داشت. شوهرش کارگر بود، هر صبح زود بخاطر لقمه نانی سرچوک میآمد، بعضی روزها بدون یک افغانی درآمد به خانه برمیگشت، مریم وقتی متوجه شد که وضعیت کاروبار در شهر خوب نیست، احساس مسئولیت کرد و قهرمانانه پشت همسرش ایستاده شد و به قالینبافی شروع کرد، با درآمد قالین زندگیشان رنگ و روی دیگر گرفت و ناآرامی که ناشی از فقیر بر فضای صمیمانه خانوادهشان مسلط شده بود رخت بربست و دوباره صمیمت فضا را گرفت و آرامی بر خانوادهشان مسلط شد.
مریم با همسایگان خود رفتار نیک داشت و گهگاهی در تهکوی خانه با زنان همسایه اختلاط و بحث میکردند و هر خانم روایت از زندگی خود در فضای صمیمانه مجلسشان بازگو میکرد. معمولا روزهای پنجشنیه و جمعه به نوبت خانه یگدیگر خود میرفتند و چای مینویشیدند و بعضی اوقات اسباب میله زنانه شان را فراهم میکردند و میله میکردند؛ مثلا، بریان گندم میپختند، کوچهباقلی آماده میکردند و میخوردند و خنده میکردند. مریم از همه زنان آن منطقه بادرکتر بود و همین مسئله باعث شده بود که زنان به او بیشتر احترام بگذارند و بیشر خانه او جمع شوند.
روزی شوهرش از بازار خبر آورد که رابطه گروهها به تیرهگی گرایده و حتی احتمال جنگ خیلی سنگ بین گروههای مختلف میرود، چند روز بعد در جریان یک عملیاتی نظامی و نسلکٌشی، قوای یکی از طرفهای درگیر که نام اسلام هم در اسم گروهشان خودنمایی میکرد بر منطقه که مریم در آن زندگی میکرد و مربوط گروه مخالف گروه حمله کننده بود حمله کردند، و برای بیرون راندن مردم غریب و غیرنظامی از منطقه از تجاوز جنسی بالای خانمهای که همچون «کبوتران در قفس» در فضای کاملا جنگی تقلا میکردند، تا خود را ازین منطقه که باران گلوله به آن میبارید بیرون کنند و دیگر ستمهای غیرانسانی را بالای آنها استفاده میکردند و کردند.
شرح واقعات تجاوز جنسی بالای زنان آن منطقه اشک از چشمان هر انسان بیرون میکند. مریم در حالیکه در جریان حمله دست و پایش زخمی شده بود و از سر وصورتش خون میبارید، نظامیان حملهکننده به پسرش که صنف هفت مکتب بود فیر کردند و او را بهقتل رساندند. وی بیان داشت: «در حالیکه هنوز از من خون میرفت، از شدد درد به خود میپیچیدم، آنها به من به شکل خیلی وحشیانه تجاوز کردند.»
در حالیکه چهار عسکر وی را در پایین نگهداشته و عسکر پنجمی وی را در زیر زمینخانه نمور و غریبانه خودش مورد تجاوز قرار داده بود. در فضای رعب و وحشت چندین زن دیگر نیز به خانه مریم پناه آورده بودند: یک همسایه بنام زهرا و دو دخترش و یک زن دیگر بنام رمزیه، که متجاوزان به شکل وحشتناک به دو دختر زهرا که ۱۴ساله و ۱۶ ساله بودند و زنی بنام رمزیه را هم مورد تجاوز قرار دادند. عساکر نوکر و حلقهبه گوش به نوبت آنان را به زیرزمینی بردند و به آنها تجاوز کردند. یکی از دختران زهرا توسط برچه زخمی شد وقتی که وی کوشش برای مقاومت دربرابر آنها مینمود.
در یک جنگ نابرابر و غیرانسانی شوهر مریم کشته شد، خانهاش تارومار شدو به ویرانه مبدل شد، پسرش در پیش چشمانش به گلوله بسته شد، دخترانش و خودیش مورد تجاوز جنسی قرار گرفت و زندگیاش نابود شد.
حالا که بحران کرونا است، او محبور است در ایام قرنطین گرسنه بخوابد.