به یاد میآورم؛ نگاهی به کتاب «غول مدفون»
غول مدفون، نوشتهی کازوئو ایشیگورو با ترجمهی امیرمهدی حقیقت، کتابی است که اکثر ویژگیهای یک کتاب خوب را در خود دارد. میتوان آن را یک کتاب ایدهآل برای هرخوانندهای یا دستکم خوانندگانی چون من تعریف کرد. روان ترجمه شده است. نثر ساده و زیبا دارد. شخصیتها، صحنهها و حوادثِ داستان به بهترین شکل ممکن پردازش شده است. به این میتوان گفت یک روایت نادر و درست از داستان. هر خوانندهای که با آثار کلاسیک غرب آشنا باشد به سرعت در مییابد که نویسنده از الگوهای کلاسیک از جمله نمایشنامههای شکسپیر بسیار استفاده کرده است. تکگوییهای سِر گوِین (شهسوار پیر)، یکی از شخصیتهای مرکزی داستان را میتوان با تکگوییهای معروف نمایشنامهی «هملت»، اثری از شکسپیر مقایسه کرد. تقارن میان مونولوگهای ایندو کتاب (غول مدفون، هملت) بسیار برجسته است.
جای خالی کتاب کودک در افغانستان
هیچ چیزی جایگزین کتاب کودک نمیشود. نه موبایل و کامپیوتر و نه حتی بازیهای کودکانه. کتاب در صدر فهرست چیزهای مفید برای کودکان است. باید برای کودکان کتاب خرید و خواند و آنان را تشویق به خواندن کتاب کرد. کودکی که کودکی را تجربه نکند و در کودکی کتاب نخواند به سختی میتواند آیندهی دلخواه خود را رقم بزند.
بهیاد رهنورد زریاب؛ مروری بر «چهها که نوشتیم!»
در برگ-برگ «چهها که نوشتیم!» میشود پارهروایتهای طرفهی تاریخی را خواند. یکی از نوشتههای درخشان این کتاب، نوشتهی «نقشهایی از شقاوتهای شرقی» است که به مناسبت یک صد و سومین سال تولد میر غلام محمد غبار نگاشته شده است. نویسنده در این نوشته بهزیبایی بیان میکند که چطور کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» از تاریخنگاری خشکی که با اعداد و اوصاف کلی سروکار دارد فراتر رفته و با زبردستی با وصف آدمها، مکان، زمان، لحظات و حالات، فضاآفرینی میکند. شاید بتوان این نوشته را یکی از نقدهای غیر قابل چشمپوشی در باب ادبیات تاریخی بهحساب آورد.
اروتیسم؛ از حقیقت تا جبر
عدم پرداختن به اروتیسم در جوامع سنتی مثل افغانستان بیشتر از آنکه از سر آگاهی و نبود تمایل یا دلیل علمی باشد، بهخاطر جبر اجتماعی است. نظام فکری-سیاسی حاکم در جامعهی افغانستان عامل اصلی مطرحنشدن مسائلی مثل اروتیسم در هنر و ادبیات یا بهعنوان یک نیاز اساسی است. تأثیرات سکس هنرمندانه از نگاه روانشناسی بر رفتار، اخلاق و فعالیت ذهن انسانها امری کوچکی نیست که بشود آن را انکار کرد یا از نظر انداخت. اما به دلیل نگاههای تند مذهبیون به اروتیسم و نسبتدادن آن به فرهنگ غربیها، باعث شده است که کسی در جوامع سنتی مثل افغانستان گرایشی به اروتیسم نداشته باشد.
ما چگونه به ترویج تروریسم کمک میکنیم؟
ما قربانی خشونتیم. در واقع قربانی نوع نگاهمان به خشونتیم. ما برخورد دوگانهای با خشونت و عاملان آن داریم و مشکل همین است. زمانی که مسلمانی تندرو معلمی را در فرانسه که مهد آزادی بیان است، بهخاطر نشاندادن کاریکاتوری از پیامبر اسلام که خودش نکشیده بود، سر برید، اکثر مسلمانان شروع کردند به تعریف و تمجید و تکبیر و ماشاالله گفتن! یعنی خشونت و عامل آن را تایید و تشویق کردند. اما زمانیکه بر دانشگاه کابل حمله شد، تقریباً همه این عمل را تقبیح کردند و ناراحت شدند؛ حتی کسانی که حمله بر معلم فرانسوی را تایید و تشویق میکردند!
چالش لبخند و محرومیت زنها
قوانین نافده کشور از تمامی حقوق زنان حمایت میکند و مراجعی را نیز برای تطبیق آن مشخص ساخته است. اما، دیکتاتوری و سنتی بودن مردهای خانواده عامل عمدهی محرومیت زنها است. زنها نباید از اوامر مردها خاموشانه اطاعت کنند؛ بلکه از حق خود دفاع کرده و مانند هر مردی مستقلانه و آزاد به مبارزه خود در زندگی ادامه داده و بدون ترس از کسی لبخندِ پر از مهر نثار اطرافیانش بکنند.
کجروی و زایش آسیبهای اجتماعی
یک؛ خانوادهها در زایش کجرویها نقش بسزایی را بازی میکنند. زمانیکه خانواده مواظب کودکش نباشد و به خواستههای ذهنی و فزیکیشان پاسخگو نباشد، بدون شک آن کودک در زمانهای مختلف با کجرویها همگام میشود. دوم؛ مکتب در جامعه نقش مهم در آموزش و پروش اطفال دارد. از طریق آموزش پروش میتوان به قلههای مرتفع راه پیدا یافت. بنابراین، مکتب جایی است که کودک بهسوی دو راه حرکت میکند یا خوب یا بد. سوم؛ گروه همسالان برای ساختن و گمراه کردن، نقش مهم و تأثیرگذار دارند. زمانیکه گروه همسالان، ناباب و بزهکار باشند؛ بدون شک کودک به انحرافات روی میآورد.
روستاها؛ معرکهی «زن علیه زن»
زنان روستا در یک وضعیت تاریک و حقیرگونه زندگی میکنند که خودشان هم نمیفهمند و فقط زنده استند. زنان روستا، بر علاوهی شیطنت، کینهتوزی، محافظهکاری و بیسوادی، بدزبان و فحاش هم استند. این یک بحث جامعهشناختی دربارهی زنان روستا است که میتوان در کتابهای جامعهشناسی روستایی مطالعه کرد. بهمعنای واقعی کلمه، شمشیر زنان روستا، بدزبانی و فحاشیشان است. زمانیکه با یکدیگر مشکل پیدا میکنند، در قدم نخست به نزاع لفظی یعنی فحش و دشنام میپردازند. به هیچ قاعده و ارزشی پابند نیستند و مهم این است که چه قسم کلمات به دهنشان بیایند تا حوالهی یکدیگر کنند.
زندگی برزخی زنان؛ مروری بر کتاب «سه زن هراتی»
جملهی معروفی است که میگوید: عاشق بزدل، عشق را ضایع میکند. این مترجم بزدل نیز کتاب «سه زن هراتی» را ضایع کرده است و چنان ضایع کرده است که کیفیت و منزلت کتاب را پایین آورده است. زمانیکه این کتاب خیلی جذاب را بخوانیم، واقعیتِ سانسور در کتابْ خشم آدم را بالا میآورد و دل آدم میشود که باید کتاب را دور اندازد. شوربختانه بهغیر از این مترجم بزدل، کسی دیگری این کتاب را ترجمه نکرده است و من آرزو دارم که این کتاب را کسانی دیگر بهزودی ترجمه کند تا محتوای متن اصلی را با امانتداری به خواننده منتقل کند.
«چارپایی بر او کتابی چند»
در قرن بیستم، کتابخوانی تا جایگاه شکلی از هنر ارتقا یافته بود، و روشنفکران خطومرز تعیین میکردند. در یک سوی خط، کتابخوانِ بهاصطلاح متظاهر و در سوی دیگر، نخبگان بود. حتی «ویرجینیا وولف»، رماننویس، وارد این ماجرا شد. او در مقالهی «کتابخوان عام»اش (۱۹۲۵)، کتابخوان عادی را کسی توصیف میکند که سطحِ «تحصیلِ پایینتر» از یک منتقد دارد، و فردی است که «طبیعت، موهبتی» چندان «سخاوتمندانه» برایش نبخشیده است، که به همتای فرهیختهاش بخشیده است. بهباور وولف، کتابخوانِ عادی «شتابزده، غیردقیق، و سطحی» است و البته «نواقص او بهعنوان یک منتقد تا آن حد آشکارند که نیازی به اشاره نیست».