«دو هزار و بیست رقم منت»؛ حامل واقعیتهای عینی و چرند و پرند
خوب است که کتاب «دو هزار و بیست رقم منت» حجم کم دارد و الا احمقبودن آدم را ثابت میکند که چرا این کتاب را خریده است. چون در درون کتاب چیزی نیست که آدم را شیفتهاش کند. من بهعنوان یک دوست به آقای سروش مشوره میدهم که خواهشاً دیگر از این کتابهای چرند و پرند ننویسد و اگر مینویسد، کمی خوبتر بنویسد و حتا میتواند یکبار دیگر سوژههای همین کتاب را بازنویسی کند اما در صحنهسازیاش کمی تجدید نظر کند و بیپرواتر بنویسد تا کتابش ارزش خواندن پیدا کند و جایزه کسب کند و خوانندگانش از مرز هزاران کتابخوان عبور کند.
پای تحریف به هنر هفتم رسید
نزدیک به یک قرنِ پیش، خانهتکانیِ زیرِ نامِ «تاریخِ شرق باستان» به ویژه «اِران ویجه» شروع شد. این خانهتکانی در تاریخِ کشورها دستدرازی کرده و در تبانی با حاکمانِ کشورهای سودجو و فاشیست آن را به نامها و جاهای دیگر عوض کرده است. از جمله تحریفهای بزرگ با همکاری دولتِ رضا خانی، تغییرِ جای اران ویجه از مرکزِ افغانستان/ خراسان به غربِ کویرِ نمک و وارد کردن سلسلۀ واهی هخامنشی به تاریخ که افتخاراتِ «کیانیانِ بلخ» را به نامِ آن خودساخته، نوشتند.
شعر بازی با کلمات نیست
در پاسخ به این پرسش که آیا در شعر از کلمات عبور میکنیم یا کلمات آخرین ایستگاه شعر است، نمیتوان با اطمینان سخن گفت. مقولهای هم وجود دارد که اساس آن به آموزههای افلاطون برمیگردد: اینکه شعر، و قاعدتاً هنر، با مسائل جدی و عقلانی سروکار ندارد. گرچند این دیدگاه راجع به شعر و هنر، طی سالیان متمادی، تحولات شگرفی را تجربه کرده، با آنهم، به نظر میرسد هنوز هم نمیتوانیم افلاطون را فراموش کنیم. چنین است که هرازگاهی به ریشههای تعریف شعر دقت میکنیم و از خود میپرسیم، به کجا رسیدهایم؟
رمان «لبه تیغ» و مسألهی ازخودبیگانگی
نویسنده شرایط بحرانی سرمایه را شرح میدهد اما نمیتواند که مناسبات و شرایط اجتماعی را تحلیل کند. او در سراشیبی سقوط در پرتگاه بورژوازی عصر فاشیستی میافتد. ناخوداگاه بهدنبال راه برای حل موضوع و چالش جوامع غربی است. به عرفان و حل مسألهی خیر و شر و حل ازخودبیگانگی می پردازد درحالیکه ازخودبیگانگی به اثر تقسیم کار در فرایند تولید کالا در جامعه و کارخانههای صنعتی اتفاق میافتد. عرفان و مذهب نیز یکی از علتهای ازخودبیگانگی است؛ به این صورت که دین انسان را از شناخت خود منحرف کرده و بهسوی تسلیم، تعبد و فرمانبری از خدایی که خودش ساخته است، میکشاند.
دنیاهای زیرزمینی هاروکی موراکامی
از آخرینباری که مصاحبه داشتیم ده سال میگذرد و در مدت این ده سال چند اتفاق مهم افتاده است. برای مثال، من ده سال پیرتر شدهام. این بسیار مهم است -حداقل برای من. من روزبهروز پیرتر میشوم و همچنانکه پیرتر میشوم در مورد خود نسبت به روزهای جوانی متفاوتتر میاندیشم. این روزها تلاش میکنم یک «جنتلمن» باشم. همانطور که شاید بدانید جنتلمنبودن و رماننویسبودن کار سادهای نیست. به این میماند که یک سیاستمدار بخواهد هم ترامپ باشد و هم اوباما. اما من تعریفی از یک جنتلمنِ رماننویس دارم: یکم، او در مورد مقدار مالیات بر درآمد خود گپ نمیزند؛ دوم، او در مورد دوستدختر سابق و همسر سابق خود نمینویسد؛ و سوم، او در مورد جایزهی ادبیات نوبل فکر نمیکند. پس، دبورا، خواهشا از من در مورد این سه نپرس. وگرنه در بد مخصمهای خواهم افتاد.
به یاد میآورم؛ نگاهی به کتاب «غول مدفون»
غول مدفون، نوشتهی کازوئو ایشیگورو با ترجمهی امیرمهدی حقیقت، کتابی است که اکثر ویژگیهای یک کتاب خوب را در خود دارد. میتوان آن را یک کتاب ایدهآل برای هرخوانندهای یا دستکم خوانندگانی چون من تعریف کرد. روان ترجمه شده است. نثر ساده و زیبا دارد. شخصیتها، صحنهها و حوادثِ داستان به بهترین شکل ممکن پردازش شده است. به این میتوان گفت یک روایت نادر و درست از داستان. هر خوانندهای که با آثار کلاسیک غرب آشنا باشد به سرعت در مییابد که نویسنده از الگوهای کلاسیک از جمله نمایشنامههای شکسپیر بسیار استفاده کرده است. تکگوییهای سِر گوِین (شهسوار پیر)، یکی از شخصیتهای مرکزی داستان را میتوان با تکگوییهای معروف نمایشنامهی «هملت»، اثری از شکسپیر مقایسه کرد. تقارن میان مونولوگهای ایندو کتاب (غول مدفون، هملت) بسیار برجسته است.
جای خالی کتاب کودک در افغانستان
هیچ چیزی جایگزین کتاب کودک نمیشود. نه موبایل و کامپیوتر و نه حتی بازیهای کودکانه. کتاب در صدر فهرست چیزهای مفید برای کودکان است. باید برای کودکان کتاب خرید و خواند و آنان را تشویق به خواندن کتاب کرد. کودکی که کودکی را تجربه نکند و در کودکی کتاب نخواند به سختی میتواند آیندهی دلخواه خود را رقم بزند.
بهیاد رهنورد زریاب؛ مروری بر «چهها که نوشتیم!»
در برگ-برگ «چهها که نوشتیم!» میشود پارهروایتهای طرفهی تاریخی را خواند. یکی از نوشتههای درخشان این کتاب، نوشتهی «نقشهایی از شقاوتهای شرقی» است که به مناسبت یک صد و سومین سال تولد میر غلام محمد غبار نگاشته شده است. نویسنده در این نوشته بهزیبایی بیان میکند که چطور کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» از تاریخنگاری خشکی که با اعداد و اوصاف کلی سروکار دارد فراتر رفته و با زبردستی با وصف آدمها، مکان، زمان، لحظات و حالات، فضاآفرینی میکند. شاید بتوان این نوشته را یکی از نقدهای غیر قابل چشمپوشی در باب ادبیات تاریخی بهحساب آورد.
«عشق و انتحار»؛ با تسامح میتوان گفت داستان است
نویسنده از قول مادر نقیب که بیسواد مطلق است دیالوگهایی را آورده که کلاً وصلهی ناجور است. او به روایت از مادر نقیبِ انتحارگر از عیسای مسیح و گوتاما بودا یادآور میشود. مادر نقیبِ انتحارگر برای اینکه نقیب را، بهواسطهی عشق پلوشه، از انتحار مانع شود خطاب به پلوشه میگوید: «تو در شکلدهی سرنوشت و شخصیت نقیب؛ نقش اساسی داری؛ زیرا روزی که تو در لوگر بودی و در مکتب درس میخواندی، پسرم یک فرشتهی ناب بود. عیسای مسیح بود. گوتاما بودا بود…» (نظری، ۱۳۹۹: ۳۱). زرغونه، مادر نقیب، در دیالوگی اصطلاح سیستماتیک و بیولوژیک و سمبولیک را نیز بهکار میگیرد (نظری، ۱۳۹۹: ۱۹).
رهنورد زریاب و آرزوی جامعه بیطبقه
از دید من «پیراهن گلدار» یکی از بهترین داستانهای زریاب است. او در این داستان جامعهی طبقاتی و وضعیت یک خانوادهی فقیر شهری را به تصویر کشده است. داستان بر محور یک خانم فقیر و دختر ریزهگکاش میچرخد. آنها در خانهی کرایی زندگی میکنند. صاحب خانه از آنها میخواهد تا خانه را ترک کنند. مادر و دختر در کوچهها بهدنبال خانهی کرایی میگردند. بهخاطر وضعیت فقیرانه و روزگار بدشان بهحدی تحقیر و توهین میشوند که در پایان داستان هردو به گریه میافتند.