کجروی اجتماعی به مفهوم رفتاری است که بهطریقی با انتظار مشترک اعضای یک جامعه سازگاری ندارد و بیشتر افراد آن را ناپسند و نادرست میدانند ( ستوده، ۱۳۸۰: ۳۱). از آن جایی که در جامعه زندگی میکنند موجودی اجتماعی بهشمار میآیند. با نفس کشیدن و زندگی کردن انسان در جامعه؛ ضرورت به یک سلسله هنجارها میافتد که باید از آن پیروی کند و کاری نکند که قواعد را زیر پا کند. زمانیکه آدمها از حد بگذرند و چشم بسته از قواعد گذر کنند؛ در واقع خود را به کجروی گره میزنند، یعنی خویشتن را در گردابی غرق میکنند که ممکن است ضررش به جامعه برسد. شاید عدهای هنجارهای معینی را درست یا نادرست بخوانند، اما با وضع قانون، فرقی نمیکند که کی موافق و کی مخالف است، بلکه مهم این است که باید [از قانون] اطاعت شود.
هر جامعه از اعضای خود انتظار دارد از ارزشها و هنجارها تبعیت کنند، اما همواره عدهای پیدا میشوند که پارهای از این ارزشها و هنجارها را رعایت نمیکنند (همان، ۱۳۸۰: ۳۱). کسانیکه در جامعه زندگی میکنند؛ باید به هنجارهای آن توجه کنند و نباید کاری کنند که به ضرر آن جامعه ختم شود. از جانب دیگر؛ زیر پا گذاشتن هنجارها، باعث زنده شدن و یا اوج گرفتن کجرویهای اجتماعی میشود. فرد نابهنجار یک نوع خودفریفتگی و خودشیفتگی را پیشه میکند و از قوانین وضع شده سر باز میزند. یا ممکن است کجرویها باعث یک انقلاب عظیم در جامعه شود یا ممکن است از شکوفایی جامعه بکاهد و به میدان نبرد و دریای خون مبدل کند.
نظریهپردازان در رابطه به کجرویها و انحرافات اجتماعی مباحث مختلفی ارایه کردهاند که جای تأمل دارند: دوب، انحرافات اجتماعی را هر نوع وضعیت یا رفتاری میداند که اعضای قویتر یک گروه اجتماعی بهطور معقول تخلفی جدی را نسبت به ارزشها یا معیارهای مهم خود مورد توجه قرار میدهند. آلبرت کوهن؛ رذالت، تقلب، خدعه، نادرستی، جنایت، آب زیرکاهی، تمارض، گوشبری، فساد، خیانت، اختلاص، تبهکاری، بزهکاری و نظایر آن را انحراف میداند (همان).
جامعه شبیه جنگل است و امکان دارد انواعی از حیوانات در یک جنگل زندگی کنند. همینطور احتمال دارد که آدمهای خوب و بد در یک جامعه نفس بکشند. این چیزی است که صد در صدی وجود داشته و نمیتوان آن را انکار کرد. به هر حال، همین تفاوتانگاریها باعث زایش تضادی میان طبقات اجتماعی میشود که انسانها را ازیکدیگر متمایز میکند. بنابراین، طبقهی بالا و پایین عرض اندام میکند و آن موقع شاید سرمایهداران بر فقرا و کارگران سلطه روا دارند و مردم غریب را به استعمار بگیرند. اگر به نظریهی کوهن توجه کنیم، ایشان متین فرموده که تمام پدیدههایی که از حد معمول خود بگذرد در واقع به انحرافات اجتماعی رو آورده و خود تسلیم انحرافات شده است. تقلب کردن و کارهای غیر انسانی مثل؛ جنایت، دزدی، فساد، بزهکاری، تجاوز، زیر بار رفتن سرمایهدار و… همهی اینها انحرافات اجتماعی را به بار میآورند و انجام آنها در قطار انحرافات قرار میگیرد. ظلم کردن و ضرر رساندن به کسی، در واقع متضمن انحرافات اجتماعی است و همینطور بزهکاری قادر است تا از ذات انسانها سلب انسانیت کند و سند بردگیشان را برای زورمندان به امضا برساند. اینها چیزهایی هستند که انحرافات اجتماعی را تیره ساخته و در بین جامعه شکافهای نهان ایجاد میکنند که در نهایت به متلاشی شدن جامعه و مردم میانجامد.
ناگفته نماند که کجروی به معنای اطاعت از قوانینی که سلب آزادی و حق زندگی را کند، نیست. بلکه غرق نشدن در اینگونه قوانین استثمار است. هر از گاهی این قوانین هستند که آدمها را تحت استعمار قرار داده و زندگیشان را به مهلکه میکشاند. مثلاً سرمایهداران از کارگران بهرهکشی میکنند و به حد افراط از نیروی کار کارگران سود میبرند و این سود را با قوانین گره زدهاند. در اینجا کارگران نباید تابع قانون باشند، بلکه برعلیهی چنین قوانینی باید شورش کنند. گهگاهی اطاعت از قوانین، موجب خودبیگانگی میشود. امروزه کسانیکه در ارگانهای مختلف کار میکنند، سعی دارند که از قوانین تخطی نکنند و حتا از مهارتها، منافع و خانواده میگذرند تا قوانین را زیر پا نکرده باشند.
کجرویها دارای یک سلسله ملاکاند که برای تشخیص آنها به کار میروند. مانند؛ ملاک آماری، ملاک اجتماعی و ملاک فردی. در ملاک آماری بحث بر سر ارقام است. از این شیوه برای شناخت کجرویها استفاده میشود؛ مانند تحقیق خودکشی امیل دورکیم. برعلاوه این شیوه مشخص میکند که در یک سال به چه تعدادی خودکشی صورت گرفته است. ملاک اجتماعی؛ برای شناسایی عملکردهای اجتماعی بهکار میرود. چون انسانها موجود اجتماعی هستند، بنابراین ایجاب میکند که به فرهنگ و اعتقادات مردم احترام گذاشته شود و زمانیکه تخطی صورت گیرد آن موقع بهنام انحرافات اجتماعی نامیده میشوند. ملاک فردی: تنها مربوط به فرد میشود که از چه معیارهایی برخوردار میباشد. میتوان به انسانهای خود فریفته و نیز آنهایی که به اضطراب و افسردگی، وابستگی و دهها مریضی دیگر گرفتارند نیز تلقی کرد(همان، ۳۴).
انواع کجرویهای اجتماعی وجود دارد مانند؛ کجروی نخستین، دومین، کجروی فردی، کجروی گروهی، کجروی ناآگاهانه، کجروی آگاهانه، کجروی طبیعی و کجروی سازنده. اینها کجرویهایی هستند که انسانها در زندگی روزمره تجربه میکنند. همینطور کجروی دارای عوامل هستند و بجا است که دنبال عوامل کجروی برویم و دریابیم که کجروی از چه نشأت میگیرد و چرا به یک موضوع حاد مبدل شده است؟ در کل میتوان از سه عامل نام برد. خانواده، مکتب و گروه همسالان.
یک؛ خانوادهها در زایش کجرویها نقش بسزایی را بازی میکنند. زمانیکه خانواده مواظب کودکش نباشد و به خواستههای ذهنی و فزیکیشان پاسخگو نباشد، بدون شک آن کودک در زمانهای مختلف با کجرویها همگام میشود. دوم؛ مکتب در جامعه نقش مهم در آموزش و پروش اطفال دارد. از طریق آموزش پروش میتوان به قلههای مرتفع راه پیدا یافت. بنابراین، مکتب جایی است که کودک بهسوی دو راه حرکت میکند یا خوب یا بد. سوم؛ گروه همسالان برای ساختن و گمراه کردن، نقش مهم و تأثیرگذار دارند. زمانیکه گروه همسالان، ناباب و بزهکار باشند؛ بدون شک کودک به انحرافات روی میآورد.
به هر حال، انحرافات اجتماعی در اطراف ما پرسه میزند و هر روز و هر لحظه آن را به چشمان سر میبینیم و تجربه میکنیم. من از همان روزی که بهطرف جریان چپ گرایش یافتم و اتفاقات جامعه را از بعد انتقادی نگاه میکنم؛ با آدمهای منحرف و استعمارزده به حد وافر برخورد میکنم. در سالهای ۹۷ و ۹۸ یک بچهی خرده بورژوا را میشناختم. وی عادتهای زشتی داشت که باعث اذیت دوستانش میشد. اما میپنداشت که شاید تنها کسی است که در پاراپاگنی بیرقیب است. سطح مطالعهاش پایین بود. اما در میدان مناظره، برای اینکه بر دیگران غالب شود حرفهای مندرآوردیاش را چهچه میکرد. به حرفهای دیگران زیاد توجه نمیکرد یا ساده میپنداشت. مثلاً؛ اگر دوستانش میگفتند: شما در اینجا اشتباه کردید. در جواب میگفت که در وجود من اشتباه جای ندارد. در صورتی که کارهایش پر از مشکلات و چالشها بود اما قبول نمیکرد. اینگونه عملکردهایش باعث رنجش و آزردگی دوستانش میشد. این هم نوعی کجروی است.
بعضی از آدمهای کجرو همیشه چرند میگویند و مثل یک فرد روانی همیشه دهانی باز دارند. یعنی همیشه حرف زده و مشکلات دیگران را به بدترین لحن بازگو میکنند و تلاش دارند تا تا با سرکوب آدمهای که از نظرش پایین است، عقدهگشایی کنند. آدمهای کجرو؛ هر از گاهی به دوستانش طعنه و متلک میزند و دوستانش را به باد تمسخر میگیرد. گاهی هم دوستانش را حقیر و بیچاره میپندارد که ارزشش را به بال مگس تشبیه میکنند. یک سر و گردن خود را از دوستانش بالا میگیرد و سعی میکند خود را با وقار جلوه بدهد اما خیلی زود پایین بودن سطح آگاهیاش وی را لو میدهد و مخاطبش میفهمد که با یک فرد تهیمغز و بیظرفیت مقابل است. این قسم کجرویهایش باعث میشود که دوستانش از صحبت با او خود داری کرده و میدان را برایش باز بگذارند و درمقابلش واکنش نشان ندهند. چون میدانند که این فرد، آدمی نیست که فهمش کمکشان کند و از مصاحبتش لذت برده و بیاموزند. گاهی اینگونه کجرویها باعث نزاع یا هم فرار از این فرد میشود.
بیشتر آدمهای کجرو و انحرافی، در فریب دادن دخترها و بچهها مهارت خوبی دارند و میکوشند آنها را خر ساخته و تا توان دارند، اذیت کنند و از کار خویش نیز لذت میبرند. اندیشهی آدم کجرو با عملکردش زمین تا آسمان فرق دارد. مثلاً در زبان حامی زنان است اما در عملکردش زنان را حقیر میپندارد. زنان را مخصوص رابطهی جنسی و خوشگذرانی میپندارد. عادت دارد که به دختران زنگ بزند و با دختران چرت و پلا بگوید و بعد حمام کند. صحبتهایش بیشتر اوقات در قالب سکس گفتاری است. بر علاوه اینها، همیشه لاف از رفاقت و دوستی حوالهی دیگران میکند، با اینکه یک تعریف ماشینی از دوست دارد و نه تعریف انسانی. آدمها را در میدان نیاز، دوست میپندارد و در میدان تنهایی، دوستی بیدوستی. این قسم کجرویها باعث زایش آسیبهای زیادی مثل آزار و اذیت میشود.
زمانیکه اینگونه عملکردها را در درون جامعه مشاهده کنیم، پی میبریم که مردم افعانستان در یک وضعیت رقتباری به سر میبرند. کسانی هستند که همیشه باعث آزار و اذیت دوستان و همنشینانش میشوند و برای آنها دلخوری ایجاد میکنند تا از وی دوری کند. کسانیکه در اطراف و اکنافشان هستند، نمیتوانند بر وی باور کنند و نمیتوانند با ایشان رازهای مگویش را بگوید، چون آدم کجرو زود به روی دوستش میآورد و وی را در شوربازار مفت میفروشد. این آسیبها؛ آسیبهای وافری در کنار خود آورده و فرد را از چشم دوستانش به زمین سیاه نشانده است. در معنای واقعی کلمه، کجرویها باعث رشد آسیبهای اجتماعی میشوند چون مردم را در یک معرکهی خطرناک قرار میدهد و عقل و هوششان را سلب میکند.
منابع و مأخذ
- احمدی، حبیب الله. جامعه شناسی انحرافات، نشر دانشگاه، سمت، ۱۳۸۸
- ستوده، هدایت الله. آسیبهای اجتماعی، انتشارات آوای نور، ۱۳۸۰
- عظیمی هاشمی، مژگان. مفهوم از خودبیگانگی در نزد مارکس
***