فهم پروسهای است که در آن معرفت و شناخت از حقیقت شناور است. به فهم از نگاههای متفاوت نظراندازی شده است. اندیشمندان در دورههای مختلف در میسر فهم گام برداشتند و افقهای متفاوت را ترسیم کردند. یکی از آنها گادامر بود.
گادامر بر دو منظرِ از فهم تأکید دارد. نخست منظر تاریخی فهم است؛ که از آن بهعنوان تاریخگرایی فهم یاد میکند. در این مورد باید اشاره داشت که برای رسیدن به هرگونه فهمی، نیاز به یک پیشفهم وجود دارد. گادامر بهجای اصطلاح «پیشفهم»، اصطلاح «پیشداوری» را بهکار میبرد. هرمنوتیک روش تازهای در باب فهم ارایه نمیدهد بلکه تنها شرایط همراه و حاکم بر هرگونه فهم را مشخص میکند. یکی از این شرایط را باید فاصلههای زمانی بین متون دانست؛ درواقع، باید گفت فاصلهای که میان زمان پیدایش یک اثر و زمان برخورد تأویلی با آن اثر قرار دارد. زیرا ما در خوانش بسیاری از آثار کلاسیک نمیتوانیم بهلحاظ فرهنگی، اجتماعی و هنری، شرایطی منطبق با زمان آفرینش آن آثار داشته باشیم.
در این جهت ما میتوانیم متن را با منطبقکردن با افق دوران خود و معناهایی از آن که برایمان متصور میشود، مورد تأویل قرار دهیم. منظور از افق همان معنایی است که در اندیشهی هایدگر مورد توجه است و آن عبارت است از معیارهای مشترک گذشته با ما که تبدیل به «سنت» شدهاند و همراه با معیارهای کنونی ما در برخورد با آثار دارای اهمیت هستند.
اما دومین منظر فهم از نظر گادامر منش زبانی آن است. گادامر با پیروی از اندیشهی هایدگر بر دو نکته از این منظر توجه و تاکید دارد. نخست آنکه همانند هایدگر فهم را همان تأویل میداند و سپس آنکه اعتقاد دارد هر فهمی بر پایهی گفتگو استوار است. در همین راستا ترجمهی متنی از زبانی به زبان دیگر را نمونهای از همین اعتقادش میآورد. در واقع گادامر میگوید که هر ترجمه، گفتگویی میان دو زبان بر سر یک امر واحد است. در اصل تأویل زبانی را میبایست شکل هرگونه تأویلی دانست. این زبان است که توانایی برقراری ارتباطات تجربههای مختلف را داراست و پسزمینهی کنش فهم در هرگونه ارتباطی است.
جایگاه و اهمیت فهم در مبحث هرمنوتیک استوار است بر کشف منطق گفتگو. مقصود گادامر از منطق گفتگو، بحثی است آزاد و فارغ از امر و نهی میان تأویلگران. گادامر با مرکزیکردن نقش گفتگو در هرمنوتیک راه را برای ورود دموکراسی در نقد و ادبیات میگشاید و این نشاندهندهی آن است که حقیقتنهایی در دست هیچ کسی نیست. هرمنوتیک قصد دارد نشان دهد که تأویل من از هر متنی، فقط دربردارندهی فهم من از بخشی از حقیقت است که برای من امکان وقوع داشته است. این تأویل استوار بر پیشداوری من از آن متن است، همانطور برای دیگری نیز بدین منوال است.
***