فرآیند فهم یک جریانِ بهظاهر آسان ولی در واقعیت امر نهایت سخت و دشوار است. اندیشمندان در جستُجوی روش و یا دریچهای برای فهم درست و عمیق متون بودند و هستند. هر کسی تلاش کردند تا روشی را مطرح کنند و نگاشتند که رسیدن به فهمِ قابلقبول از این مسیر دستیافتنیتر است.
اما شلایرماخر که یکی از اندیشمندان هرمنوتیک است و سعی کرده که افقِ فهم را از منظر هرمنوتیک شرح دهد و بتواند زمینهای را برای همه فراهم کند تا به فهم درست نائل آیند. شلایرماخر باور دارد اساس و زیربنای هرمنوتیک بر پایهی دو اصل استوار است: تأویل و فهم. بدین منظور که ما از طریق راههای گوناگون تأویل، میتوانیم به فهم و درک یک اثر برسیم و آن را برای خود درونی کنیم.
اما شلایرماخر معتقد نیست که هرگونه تلاشی در راه تأویل یک اثر به فهم درست آن اثر ختم شود. بلکه او باور دارد که تأویلی درست و دقیق انجام میشود، که با بدفهمی یا سوءتعبیر شروع نشود. به همین دلیل است که شلایرماخر برای کشف راههای جلوگیری از بدفهمی قدم برمیدارد تا بتواند از این طریق مسیر روشمندکردن فهم را پیدا کند.
شلایرماخر باور دارد که برای رسیدن به تأویلی صحیح از یک اثر که میخواهد منجر به فهم شود، طور قاعدهمند بازآفرینی کرد و بایست آن اثر را با روش بازآفرینی به فهمی دقیق رسانید. باید توجه داشت که گرچه کار بازسازی قاعدهمند است، اما بههیچوجه صورت مکانیکی ندارد. شلایرماخر معتقد است که اصل نمونهوار تأویلْ خود متن است و از طریق ارتباط با اجزای متن میتوان به بافت کلی آن متن پیبرد. در مورد دورهی هرمنوتیکی نیز تعابیر جزئی-کلی در ارتباط گستردهتر با گذشتهها و زمینههای بافت آیندهی آن رسید. زیرا گذشتهها و هرمنوتیک، رسالت بیآیندههای بسیار وجود دارند که ما میل داریم در لحظهی گفتار، آنها را مشاهده کنیم.
به کانال تلگرام هفتهنامه پیرامون بپیوندید.
باید گفت از آنجا که بررسی اثری نتوانسته به تمامی معنای حقیقی راه پیدا کند، میتوان این نتیجه را گرفت که هرگونه تأویلی محدود است، زیرا معنای هر اثری میتواند بیش از حد تصور باشد. بازآفرینی هر اثری نیاز به بازسازی پیشگویانه دارد و این بازسازی پیشگویانه جزء جداییناپذیری از بازآفرینی است. بازآفرین میتواند با بازسازی پیشگویانه، تفکرات و احساسات نویسنده را بیواسطه بفهمد و خود را در مقام نویسنده بگذارد. در بازسازی پیشگویانه، هدف تأویل است و برای رسیدن به تأویل باید معنای اثر را در بافتهای گوناگونی قرار داد، ولی باید توجه داشت که معنای یک اثر معین و مشخص است. هدف تأویل در واقع مشخصکردن این نکته است که نویسنده در این اثر خاص چه مقصودی را در نظر داشته است.
شلایرماخر معتقد است که فهم اصلی نویسندهی یک اثر تنها نمیتواند تحت تأثیر ویژگیهای معمول و خاص او باشد بلکه این فهم نیازمند فهم جزئی بهمنزلهی امر جزئی است. او این فهم شهودی را «پیشگویی» مینامد. اما تأویل از کجا شروع میشود؟ تأویل در فضایی میان امر پنهان و آشکار آغاز میشود و به همین خاطر من عنوان این مطلب را «افق فهم …» گذاشتم، چون افق پنهانکننده آشکار و آشکارکننده پنهان است. برای ورود به این فضا، راهی وجود دارد که از طریق آن میتوان به سررشتهی مسیر تأویل ورود کرد.
پیرامون را در تویتر دنبال کنید.
در واقع اگر هرمنوتیک قرار است معنایی را کشف کند میبایست آن معنا پیشاپیش در دسترس باشد. اگر معنا پیشاپیش در نزدیکی ما قرار نداشت عملاً هرگونه تأویلی ناممکن بود. به هر روی، حتا اگر معنایی مبهم نیز باشد، باز هم مشخصههایی از هستی آن معنا است. شاید این مهم به همان مسألهی هایدگر برگردد که میگوید: «فهم هستی مشخصههای از هستی دازاین است و این امر نشان از آن دارد که دازاین دستکم آگاهی اندکی از معنای هستی دارد».
کانال یوتیوب پیرامون را سبکسرایب کنید.
بدینرو، فهم تنها شناختن نیست بلکه آشنایی با تمامی مناسبات یک چیز است بهطوری که بتوان بدون فکرکردن در درون آنها، آن چیز را انجام داد و شناخت. هر تأویلی که قرار است به فهم دست پیدا کند باید دانسته باشد که چهچیزی را میخواهد تأویل کند. موضوع هر تأویلی عینینیافتن ذهنی است غیر از ذهن ما. هدف تأویل، فهم آن چیزی است که شخص دیگری آن را اندیشیده یا نوشته است. بنابراین، موضوع تأویل باید از درون و مطابق منطق خاص خودش فهمیده شود.
***