روز دوشنبه (۱۲ عقرب ۱۳۹۹) سه مهاجم مسلح از دروازهی شمالی دانشگاه کابل وارد این دانشگاه شد و دست به تیراندازی زدند. پس از شش ساعت درگیری با نیروهای امنیتی، آنها از پا درآمدند و دانشجویان زیادی در این فاجعه انسانی جانهایشان را از دست دادند و زخمی شدند. این حمله، یک جنایت جنگی تمامعیار و ناقض تمام اصول و ارزشهای انسانی بود. مقصر اصلی این جنایت، گروههای افراطی اسلامگرا و دخیل در جنگ ویرانگر افغانستان استند، اما حکومت افغانستان نیز، بهدلیل کوتاهی در تأمین امنیت مراکز آموزش و تحصیلی، نمیتواند دامنش را بیفشاند و خود را تبرئه کند.
واکنشها به این فاجعه و تجزیه و تحلیلها دربارهی چگونگی وقوع آن، گسترده بود. از تقبیحهای خشک و خالی و تکراری برخی افراد و نهادها تا وعدهی اشرف غنی به «چندبرابر» انتقامگیری از فاجعه. یکی از گمانهزنیها دربارهی چگونگی وقوع این حمله این بود که ممکنْ کسانی از داخل دانشگاه با تروریستان همکاری کرده باشند و در انتقال و جابهجایی سلاح و مهمات به آنها کمک یا دستکم رهنمایی کرده باشند. انگشت اشارهی کسانیکه به این گمانهزنیها دامن میزدند، بهسوی استادان و دانشجویانی در دانشگاه کابل بودند که از لحاظ فکری و اعتقادی، میانهی بدی با اسلام سیاسی و خوانشهای افراطی و بنیادگرایانه از دین ندارند. خبرهای دستگیری یکی-دو استاد این دانشگاه بهجرم داشتن روابط با داعش و گروههای تروریستی دیگر از سوی امنیت ملی، در سالهای گذشته، مواد خام این گمانهزنیها را فراهم میکرد.
واقعیت این است که در درون دانشگاه کابل، گروهها و اساتیدی هستند که پتانسیل و ظرفیت همکاری با گروههای تروریستی در آنها خیلی بالا است. به دو دلیل: اول اینکه آنها به لحاظ اعتقادی و فکری سنخیت و نزدیکی قابل توجهی با افکار و پروپاگندهای گروههای اسلامگرای تروریستی دارند (چه طالب، چه داعش)؛ دوم اینکه آنها از نظر فکری از تحولات جدید، آزادیهای مدنی و فضاهای باز اکادمیک، دل خوش ندارند. مدام معذباند. دو تار موی یک دختر دانشجو، ایمان آنها را متزلزل میکند. نمیتواند بپذیرد که در ماه رمضان، یک دانشجو، حتی بدون هیچ دلیل صحی، در اتاقش غذا بخورد و روزه نگیرد. در بزرگترین و سابقهدارترین دانشگاه افغانستان، یک دانشکده هنوز معتقد است که دختران و پسران نباید زیر یک سقف بنشینند و درس بخوانند؛ به همین خاطر، صنفهای دختران و پسران و حتی نوبت/شیفت درسی آنها را جدا کرده است.
با توجه به این فاکتها، چند درس مهم را میتوان از فاجعه ۱۲ عقرب در دانشگاه کابل گرفت.
یکم. مهمترین درسی که میشود از این فاجعه گرفت، حساسیت و توجه بیش از پیش به تأمین امنیت دانشگاه کابل و سایر دانشگاهها و مراکز آموزشی و تحصیلی است. پرسنل امنیتی دانشگاه باید افزایش یابد، و از وسایل و ابزارهای تکنولوژیک برای بالابردن امنیت دانشگاه حتماً و باید استفاده شود. قرار برخی از گفتههای تأییدناشده، تعدادی از اساتید زورمند دانشگاه کابل، به محافظین دانشگاه اجازهی تلاشی موترهایشان را نمیدهند و موترهایشان بدون هیچگونه تلاشی و بررسی امنیتی، وارد دانشگاه میشوند. پس از این فاجعه انسانی در دانشگاه کابل، به این سرکشی تعدادی از اساتید و مسؤولین دانشگاه باید نقطه پایان گذاشته شود.
دوم. زمینهها، بسترها و عوامل خشونتزا و مروج خشونت دینی و مذهبی باید شناسایی و با راهکارهای امنیتی و آموزشی مناسب و مؤثر نابود شوند. شبکههای فعال در داخل دانشگاه، که عملاً در راستای ترویج خشونت و تزریق افکار بنیادگرایانه و تروریستی در اذهان دانشجویانْ فعال استند باید شناسایی و تجزیه شوند. متون و منابع درسی که نه متون تحلیلی دربارهی دین، بلکه متون تبلیغی و حتی فاشیستیاند باید از دانشگاه جمعآوری شوند و اجازهی تدریس اجباری آنها در صنفها داده نشود. متون درسی که ربطی به مذهب و دین دارند، باید از سوی وزارت تحصیلات عالی غوررسی و تأیید شود، نه اینکه هر استاد، هر چه در دل و دماغش داشت، را بهعنوان افکار دینی و اسلامی به خورد دانشجویان بدهد.
سوم. سیاستزدایی از دانشگاهها درس دیگری است که باید از فاجعهی انسانی در دانشگاه کابل گرفت. دانشگاه کابل، بهرغم تلاشهای وافر، هنوز کاملاً سیاستزدایی نشده است. دست چهرهها، گروهها و احزاب سیاسی از دامن دانشگاه کابل و سایر دانشگاههای دولتی کوتاه نشده است. عکسهای برخی از چهرههای جهادی، که برای عدهای محبوب و برای عدهی دیگر منفورند، در صحن دانشگاه کابل چه میکنند؟ چه لزومی به نصب این عکسها در صحن دانشگاه کابل وجود دارد؟ نصب آنها چه کمکی به کیفیت تدریس و تحصیل در این دانشگاه میکند؟ هیچ. اما حضور این چهرهها در صحن دانشگاه، نشانگر سیاستزدگی و تأثیرپذیری منفعلانهی این نهاد علمی از ابتذال سیاسی حاکم بر فضای عمومی است. بارها اتفاق افتاده است که دانشجویان در خوابگاه این دانشگاه، بر سر نصب عکسهای چهرههای سیاسی نزاع و دعوا کردهاند و کار به جنگهای قومی و گروهی کشیده است. دانشگاه کابل، نباید به این پلشتیها و پلیدیهایی که در بیرون از دانشگاه وجود دارند، آلوده شود.
البته سیاستزدایی از دانشگاه به این معنای محافظهکارانه و سرکوبگرانه نیست که دانشجویان حق فعالیتهای سیاسی، تشکیل اتحادیههای دانشجویی، راهاندازی نشریات دانشجویی و اعتراضات و اعتصابهای دانشجویی را نداشته باشند. این حقوق مدنی و سیاسی دانشجویان بههیچوجه نباید سلب و محدود شوند. سیاستزدایی از دانشگاهها، در زمینهی مورد بحث ما، بهمعنای جلوگیری از دستاندازی و مداخلات احزاب و تنظیمهای سیاسی و قومی و نیز کشورهای منطقه در دانشگاهها است که در محیطهای امن و مناسب دانشگاهی، بهدنبال اهداف شوم و مبتذل سیاسی خودشاناند.
چهارم. تعدادی از کشورهای همسایه و منطقه، زیر نام برنامههای فرهنگی و علمی در دانشگاه کابل، اهداف و اغراض سیاسی شوم خود را پیش میبرند. دست این کشورها باید از گریبان دانشگاه کابل خلاص شود و اجازه داده نشود زیر نام برنامههای فرهنگی، پروژههای سیاسی-ایدئولوژیک خاصی پیش برده شوند. در روز حمله به دانشگاه کابل، قرار بود سفیر ایران بهخاطر افتتاح یک نمایشگاه کتاب، به این دانشگاه بیاید. اگر در عقب این حمله، گروه تروریستی داعش باشد، احتمالاً یکی از دلایل حمله به دانشگاه کابل رفتوآمدها و فعالیتهای سیاسی مخفیانهی سفارت ایران در این دانشگاه خواهد بود. چرا بهخاطر اهداف سیاسی یک کشور خاص، جان هزاران دانشجوی این دانشگاه به خطر افتد؟
***
اینها درسهاییاند که، بهزعم من، میشود از این رویداد تروریستی در دانشگاه کابل برای آینده آموخت. تطبیق این نکات، بستگی به ارادهی جدی و استوار و پایدارِ مسؤولین امنیتی، مقامات وزارت تحصیلات عالی و دستاندرکاران دانشگاه کابل دارد. اما بدون تردید، آنها وقعی به این مهمها نخواهند گذاشت، مگر اینکه دانشجویانِ آگاه، فعال و دلسوزِ این دانشگاه، با تلاشهایشان بر آنها فشار آورند و برای حفظ جان خود، بهبود و ارتقای کیفیت آموزشی در دانشگاه و برداشتن گامهای بلندتر در راستای پیشرفت این دانشگاه، مبارزه کنند، کار کنند و رنج بکشند.
***