جنبش فمینیستی در مقیاس جهانی مجدداً ظهور کرده و بحث پیرامون چگونگی ارتباط مردسالاری و سرمایهداری بار دیگر در دستور کار قرارگرفته است.
از اواسط قرن ۱۹ تا چند دههی اول قرن بیستم، زنان با افزایش شمار قابل توجهی وارد بازار نیروی کار گردیدند. در آغاز بهدلیل توسعه سرمایهداری و سپس بهعلت «کمبود» کارگران مرد در جنگ جهانی اول، زنان بهطور فزایندهای به کارگران مزدی تبدیل گردیدند. آن چنان که این وضعیت در تضاد با فقدان حقوق سیاسی آنها قرار گرفت. زنان مانند مردان بهواسطهی سرمایهداران به بازار کار رانده شده و مورد استثمار و بهرهکشی قرار گرفتند. این تضاد یکی از نیروهای محرک مبارزه برای حقوق زنان و حق رأی زنان بهشمار میرفت که به رهبری زنان تحصیلکرده در انگلستان و سایر کشورهای توسعهیافته به همراه بخشهای بزرگی از زنان کارگر صورت گرفت.
در حالیکه زنان در کشورهای سرمایهداری برای ابتداییترین حقوقشان، از جمله حق رأی، تلاش میکردند، دولت انتقالی کارگری که بهواسطهی انقلاب در روسیه تشکیل شده بود اقداماتی را برای ارتقاء مشاغل و اجتماعیسازی کار خانگی انجام داد. این یکی از ارکان اساسی سیاست بلشویکها برای رهایی زنان با هدف پایاندادن به انزوای آنها در خانه و ترویج ورود آنها در عرصههای زندگی عمومی و سیاسی بود [۱]. این سیاست اجتماعیشدن بهدلیل آغاز جنگ داخلی و تشدید بحران اقتصادی هرگز کاملاً تحقق نیافت. این سیاست بعداً توسط استالینیسم ملغی اعلام شد و نقشهای جنسیتی سنتی جای آن را اشغال کرد.
در دههی ۱۹۷۰، موج دوم فمینیسم رابطه بین حوزههای خصوصی و سیاسی را برجسته کرد. زنان آنچه را که سرمایهداری از اواسط قرن نزدهم توانسته بود نهادینه و طبیعیسازی کند زیر سوال برد. بهعنوان مثال جدایی بین حوزهی عمومی (تولید، کار مزدی) و حوزهی خصوصی (تولید مثل، کار بدون مزد). نخستین مباحث دربارهی نقش مشاغل خانگی در شیوهی تولید سرمایهداری آغاز گردید. آیا کار خانگی ارزش اضافی تولید میکند؟ آیا یک شیوهی تولید پدرسالارانه وجود دارد که بر بنیاد کارهای خانگی استوار بوده و از شیوهی تولید سرمایهداری متمایز است؟ آیا یک سیستم واحد سرمایهداری پدرسالار وجود دارد که در آن کار تولید مثل، بهواسطهی آن تعیین شده و تابع ارزش مبادله باشد؟
در سال ۱۹۷۲، ماریاروسا دالا کاستا و سلما جیمز، اتونومیستهای مارکسیست و فمینیست، کتاب «قدرت زنان و براندازی جامعه» را بهطور همزمان در ایتالیا و انگلستان منتشر کردند. آنها مدعی شدند که کار بازتولید (تولید مثل) بهدلیل رایگانبودنش برای سرمایهداری ضرورت بنیادین است و از اینرو نقش عمدهی آن نامرئی و اسرارآمیز گردیده است. آنها همراه با سیلویا فدریچی در نیویورک و بریژیت گالتییر در پاریس، نهاد بینالمللی اشتراکی فمینیستی را برای حمایت از این چشمانداز تأسیس کردند و اقداماتی را در کشورهای مختلف از طریق شبکهی کمیتههای «دستمزد برای کار خانگی» هماهنگ کردند.
لیزه ووگل اثر خود را زیر نام «مارکسیسم و سرکوب زنان: به سوی یک تئوری واحد» در سال ۱۹۸۳ نوشت. او این اثر را در پایان دورهی رادیکالیزاسیون جمعی و آغاز پیشروی ضد حملهی نئولیبرالها منتشر نمود. ووگل استدلال نمود که نظم جنسیتی سرمایهداری بر اساس رابطهی اجتماعی بین شیوهی تولید سرمایهداری و خانوادههای طبقهی کارگر استوار است. این تضاد همراه با مردسالاری غیرتاریخی و در چشمانداز تولید داخلی بهطور اساسی و رادیکال از روابط بین سرمایه و کار متمایز است.
در دهههای اخیر، نیروی کار بهطرز فوقالعادهای فمینیزه شده است. افزایش کار موقت و عاریهیی برای زنان و مردان خلق شده است. در عین حال، زنان از نظر حقوق دموکراتیک، دستآوردهای نسبی کسب کردهاند. در اکثر کشورهای پیشرفته و بسیاری از کشورهای نیمهمستعمره ادعاهایی وجود دارد که باید میان شهروندان جنسیتهای مختلف برابری ایجاد شود. این امر خواستهها و توقعات زنانی را که تضاد جدی بین «برابری در برابر قانون» و نابرابری مداوم را در زندگی روزمرهی خود تجربه میکنند، بالا برده است. این تضاد منجر به تولد جنبش بینالمللی زنان شده است که در همبستگی با جامعهی مهاجران بر علیه دولت ترامپ و سیاستهای بیگانههراسی اداره ترامپ، به خیابانهای آمریکا برآمدهاند.
در آرژانتین جنبش زنان برای حق سقط جنین میجنگد و در اسپانیا بسیجهای گستردهای علیه خشونتهای جنسیتی مورد حمایت دولت بهوجود آمده است. اینها فقط چند نمونه از بسیجهای گسترده است که توسط جنبش زنان در سالهای اخیر سازماندهی شده است. این موج جدید زبان و اشکال جنبش کارگری را مجدداً بهخود اختصاص داده است. زنان اعتصاب میکنند و شعارهایی مانند: «اگر زندگی ما هیچ ارزشی ندارد، بدون ما تولید مثل کنید!» رواج پیدا کرده است.
آیا این عبارات چهرهی زنانهی آگاهی طبقاتی در حال رشد طبقهی کارگر قرن بیستویکم را نشان میدهد؟ آیا این طبقهی کارگر زنانهی جدید منجر به ظهور یک فمینیسم سوسیالیستی خواهد شد که امروزه تنها بخشهای کوچکی از فعالیتهای جنبش بینالمللی زنان را نشان میدهد که میتواند تودههای زنان کارگر را سازمان دهد؟ ما نمیتوانیم منتظر انفعال این ظهور باشیم. ما باید اقدامات لازم را برای ترویج آن انجام دهیم. صرفنظر از نتیجهی آن، این جنبش جدید زنان در لحظهای پدید میآید که پرولتاریا با آنچه در دههی ۱۹۷۰ بود تفاوت زیاد دارد. بنابراین، بحثهای کلاسیک بین فمینیسم و مارکسیسم در مورد رابطهی پدرسالاری و سرمایهداری و بیان آن در کار زایشی، که بهطور گسترده توسط زنان انجام میشود، باید بهروز شوند.
این مباحث در مورد تئوری بازتولید (تولید مثل) اجتماعی دوباره احیا شده است و آثار کلاسیک ووگل دوباره مورد بررسی قرار میگیرد، بهویژه توسط دانشگاهیان و فعالان آمریکایی با هدف ایجاد «فمینیسم از ۹۹٪». همانطور که ووگل خاطرنشان کرد:
«از نظر سیاسی، جنبشهای سوسیالیستی و سوسیالیست-فمینیستی با کار دشواری برای مبارزه برای زنان بدون تندادن به دو وسوسه روبهرو میگردند. آنها از یک طرف باید در برابر فمینیسم بورژوازی ایستادگی کنند که مبارزه برای برابری را محدود به چارچوب جامعه سرمایهداری میکند. از جانب دیگر نباید اجازه دهند دیدگاههای سادهگرایانه یا اقتصادی، اکونومیسم از مبارزهی طبقاتی، مبارزه برای رهایی زنان را زیر پا بگذارد. به عبارت دیگر، سوسیالیستهای متعهد به رهایی زنان باید راه مناسبی را برای پیونددادن مبارزه طولانیمدت فمینیستی برای قدرت سیاسی و دگرگونی اجتماعی پیدا کنند» [۲].
از این چشمانداز بود که در فعالیت ما در سازمان بینالملل سوسیالیستی فمینیستی نان و گل سرخ (Pan y Rosas) بازتاب یافته است که ما نخستین تحلیلمان را دربارهی آنتولوژی جدیدی به زبان اسپانیایی توسط سیلویا فدریچی، السالارادو دل سالاریو (پدرسالاری مزد) انجام دادهایم که شامل جدیدترین مقالات پیرامون این بحث تازه است. این مقاله بهعنوان نخستین همکاری میان ما و فدریچی بوده و تلاشی است در نوع خودش که بهمعنای پرداختن به همهی جوانب مسائل نمیباشد.
کار ارزش و ارزش کار
فدریچی گرایش جانبدارانهی «مردانه» را در تعریف مارکس از کار مولد بهمثابه موتور ارزش مبادله میبیند. او استدلال میکند که این تعریف فقدان جبران پرداخت مالی برای کار تولید مثل (عمدتاً زنان) را توجیه میکند، نوعی کاری که از نظر اجتماعی در تقابل با کار مزدی است که «کم ارزش شده» -تنها نوعی که در سرمایهداری واقعاً مفید است. فدریچی میافزاید:
مارکس توجه به خرج نداد تا نشان دهد که کشاورزان نهتنها از زمینشان جدا شدند بلکه فرایند تولید (تولید برای بازار، تولید کالا) از فرآیند تولید مثل (تولید نیروی کار) جدا گردید. تولید و تولید مثل از نظر جسمی از هم جدا شدند و گروههای مختلف مردم شروع به انجام آنها نمودند. گروه نخستین بیشتر مردان و دومی زنان هستند. اولی حقوق میگیرد و دومی از دستمزد محروم گردیده است [۳].
اما نه مقولهی «تولید» و نه «ارزش» هیچکدام دلالت بر داوری اخلاقی در سرمایهی مارکس نمیکند. این واقعیت که برخی از کارها سبب ایجاد ارزش اضافی نمیشوند، نباید بهعنوان کار بیارزش تعبیر شود. در حقیقت، خود مارکس بر ماهیت شاخصهای غیرمولد (یعنی کار غیرمولد بدون ارزش) تجاری و مالی تأکید دارد که برای گردش سرمایه دارای اهمیت اساسی است اما باعث تولید ارزش اضافی نمیشوند و بنابراین مولد نیستند. با اینحال، هیچکس استدلال نمیکند که نویسندهی «سرمایه» موفق به تشخیص نقش ضروری و حیاتی هر دو فعالیت در سرمایهداری نشده است (گرچه درواقع این فعالیتها، در مقایسه با مشاغل خانگی، سود زیادی دارند).
مارکس کار مولد را بهمثابه کاری تعریف میکند که باعث ایجاد ارزش مبادله میشود .این تعریف کاملاً خاص و مبتنی بر تحلیل شیوهی تولید سرمایهداری است.
کار مولد کیفیتی از کار است که بهخودی خود هیچ ارتباطی با محتوای خاص کار، ابزار ویژهی آن یا ارزش کاربری ویژهای که در آن بیان شده است، ندارد. بنابراین نیروی کار با همان محتوا میتواند هم مولد و هم غیرمولد باشد [۴].
مارکس ویژگیهای خاص کار تولید مثل را توضیح نمیدهد، اما او «فراتر از جدایی ظاهری آن، پیوند لازمی را میان تولید و تولید مثل برقرار مینماید» [۵].
او در پیشگفتار «گروندریسه» توضیح میدهد که مقولات اقتصاد سرمایهداری -تولید، گردش و بازتولید (اقتصادی) سرمایه- باید در یک متابولیسم اجتماعی بسیار گستردهتر درک شوند که شامل تمام فعالیتهای اساسی برای بازتولید جامعه میباشد. این موضوعی است که اقتصاد سیاسی بورژوایی با محوریت منحصر به فرد خود در بازار، از دَور بیرون کرده و آن را کنار میگذارد. بنابراین مارکس پایه و اساس درک نقش کار خانگی را در طی فرایند شیوهی تولید فراهم میسازد. مشاغل خانگی مقدار ارزش مصرفی را تولید میکنند که تبدیل به مقدار ارزش مبادله نمیشوند. در عوض، آنها در «تولید مصرفی» در همان حوزهی خصوصی که در آن تولید میشود مورد استفاده قرار میگیرد .این روند برای بازتولید نیروی کار اهمیت اساسی دارد. تیتی باتهچاریا، نظریهپرداز تولید مثل اجتماعی، مانند مارکس باور دارد که کار انسان «نخستین مقوله در تمام تاریخ بشر» است:
سرمایهداری … کار مولد را برای بازار بهعنوان تنها شکل کار «مشروع» به رسمیت میشناسد، در حالیکه حجم عظیمی از کار خانگی و کار اشتراکی که به استمرار و تولید مثل کارگر میپردازد و یا بهطور مشخصتر نیروی کار کارگر بهصورت متداوم تا مرز صفر غیرطبیعیسازی میشود [۶].
سرمایهداری زنان را در وضعیت کار تولید مثل بدون مزد واگذار میکند، هرچند امروز درستتر است که بگوییم این شرایط، فشار اضافی کاری سنگینی برای اکثریت قریب به اتفاق زنان بهوجود میآورد. سرمایهداری برای تولید مثل نیروی کار، به این وظایف ناعادلانه اتکاء دارد، اگرچه هیچ ارزش اضافی از این فعالیتها استخراج نمیشود زیرا ارزش مبادله حاصل نمیشود (یعنی نمیتوان در بازار مبادله کرد). کار تولید مثل حیاتی است، اگرچه ارزش یا ارزش اضافی ایجاد نمیکند. طبق منطق سرمایه، اینها کارهای غیرمولدند.
کار تولید مثل نیازمند تولید ارزش اضافی برای پذیرش و به رسمیت شناختهشدن و ارزشمندی اجتماعی ندارد. از طرف دیگر، برخی از نظریهپردازان فمینیست استدلال میکنند که اگر کار تولید مثل «نیروی کار» بهعنوان کالا (تولید) تعریف شود، این امر باید مولد خوانده شود. با اینحال، همانطور که این نظریهپردازان ادعا میکنند، ستم پدرسالارانه (ایدئولوژیک، فرهنگی) کار تولید مثل را در خانههای خصوصی نگه میدارند و توسط زنان بدون پرداخت حقوق و جبران خسارت اجرا میشود باید به عنوان کار «مولد» [۷] پذیرفته شود. اما چنانچه فیلسوف مارکسیست فرانسوی دانیل بن سعید میگوید:
مقایسه میان معیارهای نیروی کار که در واقع اهداف سرمایه در بازار و فعالیتهای خصوصی را تشکیل میدهد دشوار است. ابزار اندازهگیری آن بستگی به انتخاب خودسرانه و نامطلوب دارد. به عبارت دیگر محاسبهی اینکه یک فرد در دورههای اختصاص داده شده به فعالیتهای داخلی (هزینه در درآمد بالقوه) در بازار کار چه مقدار درآمد دارد و محاسبهی میزان پرداخت بازار برای بهدستآوردن یک چنین سرویس و خدماتی (هزینهی خرید در بازار) به چه پیمانه است [۸].
در مباحث چند دهه گذشته بین فمینیستها و مارکسیستها، ما از موضع بن سعید پشتیبانی میکنیم که خاطرنشان کرد: «انتقال نادرست مفاهیم مارکس به خارج از میدان ویژهی آنها، اغلب باعث مشکلات ابهامبرانگیز شده است، همانگونه که بهرهگیری و استعمال تقریبی از مفاهیم و مقولههای ارزش مبادله و کار مولد صورت گرفته است [۹].
ادامه دارد ….
***