رمان «لبه تیغ»، اثر سام مرست موآم، نویسندهی بزرگ انگلیسی است و برای نخستینبار در سال ۱۹۴۴ چاپ شد. داستانِ رمان بعد از جنگ بینالملل اول است. در کل شش نفر شخصیتهای اصلی و در نقش مرکزی هم «لاری» است؛ جوانیکه در جنگ اول جهانی بهعنوان خلبان در جنگ خدمت کرده است. در جنگ دوست نزدیکاش برای نجات لاری کشته میشود. برای لاری بعد از کشتهشدن دوستش، سؤال غایت زندگی پیش میآید. در این رمان موآم میخواهد غایت زندگی را بیابد.
لاری جوان دنبال خاستگاه و مفهوم زندگی است. با درآمد سالانهی نهچندان زیادی که دارد میخواهد مدت نامعلومی را در سراسر دنیا مشغول پرسهزدن باشد و غایت زندگی را بیابد و بداند. برعکس، نامزدش، ایزابل، زنی است که برایش معنا و مفهوم زندگی مهم نیست. برای او زندگی آنچنانی، پارتیرفتنها و تجملات و پول مهم است و بلاخره هم به لاری خیانت میکند.
نویسنده رمان را در یک مهمانی آغاز میکند که در شیکاگو با دوستی نهچندان صمیمی که با الیوت دایی ایزابل داشت، در مهمانی خانم برادلی (مادر ایزابل) میرود. در آن مهمانی با شخصیت اصلی داستان، لاری، آشنا میشود. الیوت دلال آثار هنری و قدیمی است و همچنین زدوبندهای گستردهای در جامعهی اروپای آن روز دارد. منشأ اصلی دنیاخواهی و خودخواهی ایزابل از تفکرات الیوت آب میخورد. چنان در دنیاخواهی و پولپرستی گرفتار است که حتی میخواهد زندگی پس از مرگش نیز در آسایش دنیایی باشد و زندگی پس از مرگش را هم تامین میکند. (الیوت کاتولیک است و برای آمرزش گناهانش هزینهی یک کلیسا را تأمین میکند).
الیوت نمونهی یک انسان قرن بیستمی و نمایندهی قشر میانی طبقات اجتماعی است. بعد از آشنایی، نزدیک به هشتادوپنج درصد داستان در شهر پاریس اتفاق میافتد. نویسنده این رمان را بسیار دلچسب و برای همه نوشته است. برخلاف داستایفسکی که آثارش بغرنج و برای اکثریت گنگ و بسیار مغلق است. در اینجا موآم درحالیکه گفتهها و فلسفهی خویش را بهشکل گیرا شرح میدهد، نثر بسیار زیبا و ساده هم دارد که خواننده پس از چند صفحه ترغیب به مطالعه و ادامهی کتاب میشود.
پیرامون را در تویتر دنبال کنید.
ایزابل با مادرش، خانم برادلی، به پاریس سفر کرده تا حال و هوای خانم برادلی تبدیل شود. ایزابل نیز با نامزدش، لاری، برای زندگی آیندهشان تصمیم میگیرند اما در همان اوایل داستان در پاریس، ایزابل مشتاق دیدن اتاق لاری در یکی از هوتلهای ارزان قیمت است. لاری او را به هوتل محل اقامتش میبَرَد. در اینجا در میز کار یا همان میز مطالعه، ایزابل کتابی را میبیند که نوشتهی اسپینوزا، فیلسوف یهودیتبار، است. فقط در اینجاست که نویسنده هدف و دغدغههای اصلی لاری و یا هم الهیات و فلسفهی خود را بیان میکند.
در همینجاست که نامزدی لاری و ایزابل پس از دو سال تشویق و ترغیب لاری برای یافتن شغل سودمند و پولزا و امتناع لاری از کار، بههم میخورَد. مشکل اصلی میان این دو زوج جوان دو خط فکری جدا و موازی با هم و تفاوت نگاه آن دو دربارهی دنیا است. لاری دنبال سوالهای غایت زندگی است. بعد از آن لاری به کار شاق در معدن زغالسنگ میپردازد و با یک کارگر اهل لهستان، که گرایشات عرفانی دارد، آشنا میشود و با آن کارگر لهستانی به آلمان میرود. از آنجا به اسپانیا رفت. در آنجا در یک خانقاه، با کشیشها مباحثه میکند. لاری در آنجا نیز به جواب سوالهای خود نمیرسد. بعد به هند میرود و در هند است که به جوابی نهچندان دقیق و مطمئن میرسد.
کانال یوتیوب پیرامون را سبکسرایب کنید.
در اینجا، نویسنده وقفهای به مدت ده سال در داستان ایجاد میکند. در این مدت هیچ خبری از لاری ندارد، اما از ایزابل خبر دارد چون دوستی با الیوت، دایی ایزابل، دارد میتواند از اخبار زندگیشان با خبر شود. در مدت این ده سال وقفه، ایزابل با گری ازدواج کرده و حالا دارای دو دختر است و گری نیز با پدر سرمایهدارش در شرکت سهام کار میکند و درآمد میلیونی دارد. در بحران سرمایهداری و سقوط بازار سهام آمریکا در ۱۹۲۸ ورشکست میشود و ایزابل برای تغییر هوا با گری، شوهرش، به پاریس میروند. چون گری، بعد از بحران دچار سردردیهای مزمنی میشود.
در اینجا نویسنده دوباره با لاری روبهرو میشود. لاری که تغییر کرده و دیگر آن پسر خام و ناشی که در شیکاگو دیده بود نیست؛ مردی شده پخته و جاافتاده، گرچند سن و سالش تقاضای آن را نمیکند. چیزیکه بسیار قابل توجه است درمان گری توسط لاری است که با هیپنوتیزم گری را درمان میکند و بعد با سوفی مکدونالد، دوست جوانی لاری، آشنا میشود. شوهر و پسر سوفی در حادثه میمیرد و سوفیْ الکولی میشود. در اینجاست که ایزابل خیانت دومش را به لاری میکند. لاری برای نجات سوفی میخواهد با او ازدواج کند. ایزابل یک روز قبل از مراسم ازدواج آن دو، سوفی را به خانهاش دعوت میکند و شیشهی ودکا را سر نیزه میگذارد. سوفی مشروب را مینوشد و اینبار به تولون فرار میکند. به فحشا رو میآورد و در همانجا نیز به قتل میرسد.
لاری به آن آرامش و پاسخ سوال مهمش میرسد که معمای زندگی را حداقل برای خودش حل کرده و دنبال کمک به دیگران است. این دید در سالهای میان دو جنگ جهانی از سوی همهی نویسندگان معمول بود که به شرق، اخصاً به هند، میرود و دربارهی هند و هندوئیسم بنویسد. موآم نیز از این قاعده مستثنی نیست، ولی با یک دید دیگر؛ چون موآم به عرفان بهطور عموم، و به شرق بهطور اخص، به عرفان هندویی میپردازد.
چیزی جالب دیگر که در این رمان است، برعکس گفتههای منتقدین موآم است. اکثر منتقدین به این نظر است که موآم در آثارش از شرایط اجتماعی بیخبر و یا هم مایل به نوشتن دربارهی شرایط اجتماعی نیست و موآم در حقیقت هم نویسندهی غیر ایدئولوژیکی است. ولی موآم در این اثر به شرایط اجتماعی نیز پرداخته است و بحران سرمایهداری را در سال (۱۹۲۸) به بررسی گرفته و آن را به خواننده توضیح داده، اما بهشکل ناقص آن.
به کانال تلگرام هفتهنامه پیرامون بپیوندید.
بحران نخست که در سال ۱۹۱۴ بهوجود آمد باعث شد جنگ اول جهانی آغاز شود و نزدیک به بیست میلیون انسان کشته شوند. اما بحران دیگر بحران سرمایهداری است که در دههی بیست پیش آمد را درست نمیگوید که چرا این بحران بهوجود آمد و دلایل بهوجودآمدن فاشیزم، که چهرهی اصلی سرمایهداری در بحران است، را بی بازگو رها میکند. وقتی لاری را به آلمان آن دوران میبَرَد نمیتواند لاری را با چهرهی فاشیزم آشنا کند و او را دوباره از آلمان به اسپانیا میرساند.
در برههی زمانی میان دو جنگ جهانی، بحرانهای سرمایهداری و مشکلاتی که بعد از آن در غرب بهوجود آمد بعضی از نویسندگان غیرایدئولوژیک به شرق رو میآورد. بعد از این بود که توجه شرقشناسان و پژوهشگران به شرق معطوف میشود و دربارهی شرق، اخصاً هند، مینویسند و تحقیق میکنند. بعد از دیدار و فرار سوفی مکدونالد، لاری با نویسنده دربارهی سفرش به شرق و بار تجربهای را که با خود در آن سفر اندوخته بود، بازگو میکند. لاری عرفان، تناسخ و فلسفهی هند را هم راهحل و هم توجیه مظالم بشر میگوید. از نظر او تناسخ هم راهحل معمای بدیهای دنیاست و هم علت توجیه آن. او می گوید «اگر رنجهایی که میکشیم نتیجهی گناهانی باشد که در زندگیهای گذشته خود مرتکب شدهایم، بهتر میتوانیم مشقت آنها را تحمل کنیم و امیدوار باشیم که اگر در این زندگی بکوشیم و خوب باشیم، زندگیهای بعدیمان کمتر با درد عجین خواهد بود. تحمل رنجهای شخصی آسان است».
بعد نویسنده از لاری سوال میکند «اما مسأله این است که چرا خدا در روز اول که هنوز صحبت از شایستگی و ناسزاواری نبود، دنیا را فارغ از رنج و بدبختی نیافرید که بعدها قرار بشود هر کس به فراخور اعمال خود پاداش یا سزا ببیند؟». در جوابْ لاری میگوید: «هندوها میگویند روز اولی نبوده. میگویند روح فرد همزیست کائنات بوده و از بینهایت وجود داشته و خود، معلول وجود پیشین است».
موآم در جایی دیگر میپیچید به مسائل از نگاه غربی نسبت به امر شرقی. او عرفان را مسأله خاص شرقی میخواند که هیچکسی از غرب نمیتواند به این نوع عرفانی متعقد شود؛ چون این نوع عرفان خاص انسان شرقی است. دین شرقی را از نظر سنت عقلیْ غربی میگوید و میخواهد دین شرقی را در محراق توجه قرار دهد. او متعقد است که تفاوت بنیانی میان ادیان غرب با ادیان شرق وجود دارد. به نظر موآم ادیان شرقی هنوز همان جوهره و پیام اصلیشان را در طول سدهها و هزارهها حفظ کرده است
او میخواهد غرب دنیاییشده و انسان ازخودبیگانهی غرب را با عرفان و فلسفهی شرق آشنا کند و میخواهد بگوید یک راهحل جوامع غربی، الاهیات و عرفان شرق است. موآم خواهان دنیایی است که در آن انسانها هم احساس داشته باشند و هم تفکر؛ چیزیکه پیش از این در رمان بزرگ و گرانسنگ «برادران کارامازوف» از داستایوفسکی دیدیم. در دوران قبل از جنگ جهانی دوم تا آغاز جنگ جهانی، شرایط غرب، بنگاههای اقتصادی و بحران سرمایه باعث شد که گرایشهای ناسیونالیستی اوج گیرد و احزاب فاشیستی با پشتیبانی بنگاههای اقتصادی حکومتهای فاشیستی بنیتو موسولینی و آدولف هیتلر را شکل بدهد و بلاخره جنگ جهانی دوم را باعث شد.
انسان غربی از نظر موآم از الاهیات دور شده و بهشدت دنیایی شده است. روند مدرنسازی بیوقفه و دیوانهوار انسان جوامع غرب را از جوهرهی خودش بیگانه کرده است. اما او این نکته را فراموش کرده که انسانها در روند تولید کالا و تغییرات گستردهی صنعتی و انباشت کالاهای تولید شده است که از خود بیگانه میشوند. ازخودبیگانگی فرآیندی است که فقط آن را میتوان در نظام سرمایهداری جستجو کرد.
اساس نظری ازخودبیگانگی را ذیل مبحث تولید در نظام سرمایهداری، میتوان چنین تشریح کرد که کارگر توان تعیین زندگی و سرنوشت خود را از دست میدهد. حتی حق اختیار و تصمیمگیری برای همیشه از ناخودآگاه او سلب میشود، بهنحوی که این حالت بر تعیین شخصیت برآمده از اعمالش، طریقهٔ ارتباط او با افراد پیرامونش و همچنین سهیمدانستن خود در خدمات و محصولات حاصل از دسترنجش اثر میگذارد. اگرچه انسان خودمختار و خودآگاه است، اما این انسان کارگر بهعنوان یک نهاد اقتصادی بهسمت اهداف و فعالیتهایی هدایت میشود. این روند سوقدهی کارگران توسط بورژوازی که صاحبان ابزار تولید هستند، بر آنان تحمیل میشود تا در کارزار رقابت میان کارخانهها و صنایع، حداکثر ارزش افزودهٔ ناشی از کار کارگران را بهدست آورند و بدینطریق صورتهای اصیل انسانیاش را که در کنار چرخهای تولیدی طی فرایند این تولید سرمایهدارانه از دست داده را در کالا تجسم میکند.
نویسنده شرایط بحرانی سرمایه را شرح میدهد اما نمیتواند که مناسبات و شرایط اجتماعی را تحلیل کند. او در سراشیبی سقوط در پرتگاه بورژوازی عصر فاشیستی میافتد. ناخوداگاه بهدنبال راه برای حل موضوع و چالش جوامع غربی است. به عرفان و حل مسألهی خیر و شر و حل ازخودبیگانگی می پردازد درحالیکه ازخودبیگانگی به اثر تقسیم کار در فرایند تولید کالا در جامعه و کارخانههای صنعتی اتفاق میافتد. عرفان و مذهب نیز یکی از علتهای ازخودبیگانگی است؛ به این صورت که دین انسان را از شناخت خود منحرف کرده و بهسوی تسلیم، تعبد و فرمانبری از خدایی که خودش ساخته است، میکشاند.
در اینجاست که ازخودبیگانگی انسان در قالب دین برجسته میشود. مذهب و عرفان هم علت و هم توجیه مظالم و صورتهای ازخودبیگانگی انسانی است که از شناخت علت اصلی موضوع عاجز است و توسط مخلوقاش، مناسبات و تقسیم کار در فرایند تولید کالا در کارخانهها و بنگاههای صنعتی و تجارتی از خود بیگانه شده است. موآم خود در جنگ اول جهانی سرباز بود و بهعنوان مأمور مخفی در روسیه از سوی ارتش بریتانیا اعزام شده بود. او جنگ را از نزدیک دیده و تجربه میکند و شر جنگ را میبیند. به سفرهای خاور دور و آمریکا میرود و از تجربیات خویش استفادهی فراوان می برد. این رمان نیز از ثمرهی تجربیاتش است.
ما تا زمانیکه رمان را تمام نکنیم نمیتوانیم کنه موضوع را دریابیم که نویسنده چه میخواهد بگوید و اصل هدفاش از نوشتن رمان «لبه تیغ» چیست. در آخر لاری بعد از تشریح فلسفه و عقایدش روانهی آمریکا میشود تا رانندهی موتر (ماشین) شود.
***
یک پاسخ
خوب بود، لذت بردم. روزی انسان از خو بیگانگی در همه اشکال آن نجات می یابد که به جامعه طبقاتی پایان داده باشد!